احیای هنر دینی

هنر اسلامیچیست؟ آیا با تعریفهنر اسلامی، میتواننحوهحیاتآنرا در متنزندگیمدرنبشر دریافت؟ ابتدا با چند پرسشاساسینزدیکبهیکدیگر مواجهیم.‌

 ابتدا اینکههنر اسلامیچیستو چهویژگیهاییبرایآنمیتوانقائلشد؟ قدر مسلمبا شناختهنر اسلامیمیتوانتا حدودیبهدرکو شناختوضعآندر جهانمعاصر و از آنجا بهامکاناحیای آندر صورتافتادگیدر تنگناینخوترقیبنایلآمد. این نوشتار به بررسی این امر می پردازد؛ نخست به قرنیازدهمو دوازدهماسلامیباز می گردیم. زمانی که در سرزمینهایاسلامیمقارنقرنهفدهمو هجدهممیلادیتحولیدر مبانیزیباییشناسیو حکمتهنر اسلامیبروز و ظهور میکند. هنرمندانمسلماندر ایندورانتحتالشعاعمعیارها و ارزشهایمسلطبر فرهنگتصویریو معماریهنر غربیبویژههنر «باروک»‌ قرار میگیرند. نخستیندانشجویایرانیجهتتعلیمنقاشیبهشهر «رم‌» اعزامشد و نخستینکارمنداندولتیحرفهایدر مقامنقاشو نقشهکشاز خارجیانبهاستخدامدرآمدند و اولینشیوههایفرنگیساز از طریقایننقاشانیا همراهانسفیرانکشورهایغربیدر میاننقاشانایرانو هند و عثمانیرایجگردید؛ بهنحویکهروشهایسنتیهنر نگارگریایرانیبهشدترو بهاضمحلالنهاد و میرفتتا تابعحوالتو مظهریتتاریخیهنر و فرهنگهنریدیگر شود. «شیخمحمد» و «شیخکمالسبزواری»‌ و «محمد زمان»،هنرمندانیاند کهنظامزیباییشناسیایرانیرا متزلزلمیکنند، هرچند کار مقدماتیبهدست‌ «رضا عباسی»‌ با بهکارگیریمعیارها و ارزشهایمقتبساز هنر تصویر غربآغاز شدهبود
تاثیر نقاشیاروپاییدر دورهشاهعباسبهنحو جدیدر تاریخهنر نگارگریایرانآشکار شد. در حقیقت، شاهعباستوجهزیادیبهتصاویر و نقشو نگار ابنیهو عمارتداشتکهبخشی از آنصور بدیعههنوز در دو کاخسلطنتیاصفهانباقیو پایدار است.‌ در اینتصاویر، بسیاریاز رسومبهطرحو اسلوبنقاشیاروپا دیدهمیشود کهبا نقاشیایراندرآمیختهو محتملاستکهاز کارهاییوحنایهلندیباشد کهسالهایچندیدر خدمتشاهعباسبودهاست.‌ 
از نظر برخیاز نویسندگانمسلمانتحتتاثیر شرقشناسغربی، اینتحولمثبتتلقیشد؛ چنانکهگفتند تنوعمحصولهنریو رنگارنگشدنفنونو هنر بر اثر تاثیر هنریاروپا بودهاستزیرا استادانایرانرا از اینطریقاز میدانتنگکتابتو تصویر و تذهیبکتاببهمیدانهایپهناور دیگریوارد کردهکهبهترسیمصور مستقلو آرایشو تزئینابنیهو دیوارها گراییدهاند. باید پذیرفتکهنهضتهنریایرانیمقارنمواجههبا هنر اروپاییبعضا تاثیر مثبتیدر هشیاریو تفکر هنریایرانیانرا آشکار کردهاست، بخصوصدر آنجا کهقالبثابتنگارگریکهنفروپاشیدهمیشود و صحنه‌‌ تجربهبهفضاییمثالیاما واقعیو خلقیرویمیآورد. هنرمند در اینفضا صرفا بهنقاشینسخههایخطیگرانبها و تذهیبآننمیپردازد بلکهمیکوشد تصویر را با سیاهقلمبعضا بدونهیچگونهرنگیتجربهکند. اینروش، کمخرجتر بود و نقاشیو هنر را بهدلهایمردمنزدیکتر میکرد. رنگروغننیز میتوانستروحیاتدینیو سنتیمردمرا در فضاهاییجدید و متفاوتاز مینیاتورها بازگوید و بهنحویهمانمواجههایصورتگیرد کهدر قلمروفلسفهو عرفاناسلامیدر برخورد با فلسفهیونانیو عرفانهندو - بوداییرخدادهبود
علیرغماینتحولمثبت، «محمد زکیحسن‌» تلویحا میپذیرد کهتمامایناهتمامات انحطاطیرا کهدر هنر نگارگریدر حالوقوعبود چارهنمیکرد. هنرمنداندیگر چندانمورد حمایتدربار و اعیاننبودند و آنکوششها مانند تهیهنسخههایخطیمصور و گرانبهایشاهنامهها و خمسههایدرباریو غیرهبعد از نیمهقرندهمهجریمتوقفشدهو یا رو بهکمیگذاشتهبود و تقریبا ازدیاد صور و نقوش، وضعتجاریبهخود گرفتهو بدونفخامتو عظمت، کارهاییصورتمیگرفت.‌ 
اما آشناییایرانیان، چنانکهآمد، با تصاویر اروپاییانو نقاشیآنها مربوطبهاوایلقرندهمهجریمیشود کهشرحآنرا «بازیلگری»‌ در کتاب‌ «نقاشیایرانی‌» دادهاست.‌ مجموعهایاز آثار تقلیدی‌ «دورر» آلمانیبهدستمبلغانمسیحییا تجار بهایرانآوردهشد کهگزارشآندر آلبومکتابخانهملیپاریسبهوضوحمشاهدهمیشود. در منابعادبیو تاریخی، از نقاشانیکهتصاویر اروپاییو طرز کار آنها را تقلید نمودهاند یاد شده؛مثلا از «شیخمحمد سبزواری‌» یا «شیرازی»‌ کهدر کتابخانهشاهاسماعیلدومملقببهعادل،کار میکردهو پساز آنبهخدمتشاهعباسپیوستهاست.‌ بهاعتقاد «توماسآرنولد » در کتاب‌ «نقاشیدر اسلام‌» تاثیر هنر غربیدر نقاشیایرانی، بطئیبوده و بهکندیصورتگرفتهاست.‌ اینتاثیر ابتدا در زمینه‌‌ گزینشموضوعاتو سپسدر شیوهها از نظر فرمو صورتو بزرگیتصویر بود. نکتهآناستکهروحایرانیمانعاز رسوختامو تمامحوالتهنرینقاشیغربیدر آثار آنانشدهاست.‌ از اینجا برخیمعتقدند کهایرانیانهرگز نتوانستند ارزشهایغربیاروپاییرا بهشایستگیآنچنانکهسزاوار است، هضمو جذبکنند
بههمینجهت، در تصویرگریکتابهرگز از معیارهایزیباییشناسیاسلامیو ایرانیتاریخیتخطینکردند و اینابداعاتفقطبهآثار جدید تصویریمربوطمیشد. درحقیقت، شیوههایکهنتذهیبو نگارگریمقدسو غیر قابلتصرفاز عالماسلامیتلقیمیشد، هرچند قدریتوانفنیآثار تنزلمیکرد
بهاعتقاد بسیاری، تحولدر تصویرگریایرانیاز آثار «محمدی»‌ نقاشفرزند «سلطانمحمد» در نیمهدومقرندهمهجریآغاز میشود. او تصاویر دهاتیو برزگریو عامهرا بهنحوینو ارائهکردهاست.‌ اوضاعروستاییو مناظر طبیعیدر پردههاینقاشیاو متحولشدهو جنبهاینجهانییافتهاست.‌ ویراهو رسممقدسنسخههایخطیرا نفیمیکند. همینطریقهاستکهبا ظهور نقاشبزرگصفوی، یعنی‌ «رضا عباسی»‌ متحولمیشود و بهدرجهاعلایترقیو پیشرفتمیرسد. درهر حال، هنر نقاشیاروپاییدر نیمهقرنیازدهمهجری‌/هفدهممیلادیو در قرن۱۲هجری تاثیریتمامدر طرز اسلوبنقاشی‌ «رضا عباسی»‌ ایجاد کردهاست.‌ در خدمتایناستاد، شاگردانیبودند کهبهروشو سبکاو رفتار مینمودند
مهمتر از همه‌‌ آنها معینمصور بود کهدر نیمهدومقرنیازدهمو سالهایاولیهقرنبعدیکار میکرد. شاهعباسدوم، مشوقو مروجاسلوبنقاشیغربو فنونچهرهکشیاروپاییبود. از جملهاو «محمد زمان‌» نقاشرا بهاروپا فرستاد تا در آنجا هنر خود را تکمیلکند. او کهفنوناروپاییرا در ایتالیا فرا گرفتهبود، بهفضایمدرنمسیحیعصر متاخر رنسانستمایلیافتو بهتصویرکردنخانوادهمقدس، قدیسانو کشیشها و فرشتگانو دیگر مناظر مسیحیپرداخت.‌ 
با ایناوصاف، قرندهمو یازدهمباید آغاز تحولیمعقولدر نقاشیایرانیتلقیگردد، اما اینتحولی مثبتبهتحولمنفیو صرفا تقلیدیاز فضایتمدنغربیتبدیلشد؛ بهنحویکهراهو رسمنقاشیاسلامیرا از شیوههایهنریتمدنمسلطغربیکهدر ایرانمستولیمیشد، جدا کرد. بهاینترتیب، بهواسطه‌‌ نفوذ اروپاییانو تحولاتسیاسیکهبر اثر حضور آنها در ایرانرخنمود، نقاشیو هنر ایرانراهفنا و اضمحلالرا پیمود و بههنریحاشیهایتبدیلگردید. از همیننظر استکهدر سراسر قرن۱۲هجریو نیز قرنسیزدهم، اثر شایانذکریدر هنر اسلامیجز کپیها و تقلیدهایناقصنمیبینیم.‌ آنچهدر ایندورهفترتانجامیافته، نقاشیهایرنگروغنیو پردههایبزرگاستکهصنعتو رنگ اروپاییآنها زیاد تر از صنعتو صبغه‌‌ ایرانیبهنظر میرسد
حالپساز اینشرحمختصر از سیر انحطاطیهنر اسلامی، بخصوصهنر نگارگریبهمثابهنمایندهتجسمیآن، بیآنکهاز هنر معماریو نمایشیو بویژهادبیاتغافلماندیم‌ - کهاینسهدر قرنسیزدهماسلامیفروپاشیو اضمحلالکاملخود را آشکار کردهاند - باید بهاصلهنر اسلامیبازگردیمکهدر چند پرسشاساسیآغازینبهطرحآنها پرداختیم.‌ 
ماهیتو هویتهنر اسلامیو ممیزاتآن‌ 
هنر اسلامیدر واقعهنریاستکهحاصلتفکر و بینشدینیمسلماناندر مواجههآنبا آثارهنریبیگانگانیاستکههنر آنها در ضمنفتوحاتاسلامیتسخیر و تصرفشدهو بهتدریجدر حکممواد در صورتو روحهنریاسلامیهضمو جذبشدهاند. قرآنو روایاتمعصومین(ع)‌، نخستینراههایچگونگیتخیلو تفکر در بابعالموجود و تمثلمعنویتاسلامیرا در عرصه‌‌ خیالبهآدمیآموخت.‌ البتهدر اینمیانبودند هنرهاییکهدر آغاز جذبعالماسلامینمیشدند مانند آنچهدر نقاشیو هنرهایتجسمییونانیو مسیحی، هندو- بوداییمیبینیم
در حالیکهتجسمالوهیتدر اینهنرها امریمقدسو اصیلتلقیمیشد، در تعلیماتاسلامیچنینتصویریحرامو غیرمباحشمردهمیشد. درحقیقت، نقاشیو تصویر امور غیبیو جاندار در عالماسلامیبهواسطهتعبیراتمعصومانهو دینیحرمتیافتهو ممنوعبود. اما اینهنرها و فنونشرقیو غربیبهمسلمانانتازهتشرفپیدا کردهبهاسلام، بهارثرسیدهبود. اسلاماز مسلمانانمیخواستکهاز تقلید طبیعتجاندار چونانبتانپرهیز کنند. مسلماناننهتنها از هنرهاینگارگریدستنکشیدند، بلکهکوشیدند با ابداعگونهایزیباییشناسیاسلامیاز تصور طبیعتانگارانهیونانی ‌- بیزانسیوار اجتنابکرده، راههاینوییرا برایتجربههنریبیازمایند. اینزیباییشناسیبا اقتباسدائمیمواد تجسمیاز بیگانگانبا روحو بینشیاسلامی، ابداعاتبیسابقهایدر هنر جهانیپدید آورد کهسرزمینهایمجاور نیز از شیوههایآناقتباسکردند، چنانکهآنرا در گوتیکبینالمللیمعماریو نقاشیمسیحیمیبینیم.‌ 
متفکرانمسلمانبویژهحکمایانسیو عارفانکهاهلطریقدر سیر بهسویمعبود و در قربوجود بودهاند، هنر اسلامیرا در همینحقیقتو حکمتدیدهاند. بنا بر این، حقیقتو حکمتهنر اسلامیدر گذشتناز ظواهر کثرتو رسوخبهباطنامور و شهود فقر ذاتیو عدمماهویآناندر قبالحقاستکهاینخود عینشهود ماهیاتدر عرصهعلمیو اعیانثابتهاست.‌ تفکر حقیقیاز اینمنظر، گذشتناز حجابکثرتو شهود حقدر تمامیموجوداتاست.‌ پیداستکهاینشهود حقایقبیحضور و بدوندلآگاهیتحققنمیپذیرد و طوریورایطور عقلو ادراکاتحصولیو ذهنیاست.‌ از اینمعناستکهمیتواندریافتکهعارفانو حکیمانانسیدر مقامشناختهنر، هممتعهد بهبینشوحیانیو هممعتقد بهمفتوحبودنآناز طریقشهود قلبیو حضور دلو رویتو دیدار حضوریاند. بهبیاندیگر، میتوانگفتشهود و حضور در ایننحوه حکمت،عینانسبهحقو از آنجا انسبهکلاماللهو وحیاست.‌ در ایننحوهاز تفکر، حقیقترا باطندیانتمیدانند و شریعترا ظاهر آنو طریقترا راهو رسموصولبهحقیقت، چرا کهجز با طریقتاز ظاهر بهباطنرسوخنتواننمود و بهحقیقتکهباطندیناست، دستنتوانیافت.‌ اینطریقت، امریاستکهراهو رسمآنبر هر کسآشکار نیست.‌ 
با توجهبهمراتبفوق، حکمتو هنر انسیجز در تعلقو وصولبحقو حقیقتنیستو صورتهایخیالیو کشفمعنویو صوریجز در اینراهبهکار نیاید. برایهنرمند در مقامهنر انسیو قدسیاسلام، هر نقشو خیالیکهدر نظر میآید، حسنیو جمالیو جلالیاز حقمینماید و یا هر دماز رویحق، نقشیدر خیالهنرمند میافتد
البتهراههنر انسیفراتر از اینمیرود و از راهخیالنیز میگذرد و صورتخیالیرا چونانبتو صنممیبیند. بدینمعنی، هنرمندانحقیقیکهدر مقامحکیمانسیو لاقیشاهد غیبیاند تا آنجا پیشمیروند کهصورتخیالیرا در مرتبهاعلی، حجابنورانیمیدانند. از همینرو، عارفانآنرا «آیینهاوهام»‌ خواندهاند و دیگران، آنرا «پردهخیال»‌ یا «عالمخیال‌» هم نامیدهاند و اینبهدلیلانعکاسصور خیالدر آناست.‌ در اینمرتبه، معشوقصورتگریاستکهبهقولمولویهر لحظهبتیمیسازد و سالکرا اصطلاحا بتپرستمیگویند، چونمعشوقرا بهلحاظصورتهاییکهاز او در پردهخیالتجلیکردهاست، میپرستد؛ اگرچهاینها همصور علمیاند و اینمرتبهایاز مراتبشناساییاستو مرتبهایاستکهمعدودیاز اهلاللهبدانمیرسند و بسیاریطالبآنند و در آرزویرسیدنبهآندر سفر روحانیو عرشیخویشند. ولیاینمرتبهاز نظر اولیا و کاملانطریقحق، مرتبهایاستناقصو بههمیندلیلاستکهحافظدر مقایسهبا مراتببالاتر، شناساییعرفانیآنرا «آیینهاوهام»‌ میخواند. او کمالشناساییو معرفترا مرتبهایدانستهاستکهحتیعلمصورتهمبهآنجا راهندارد، چوندر اینمرتبهصورتینیست.‌ 
با وجود اینکهبرایهنرمندانیصورتخیالی،مشاهدهو مکاشفهشاهد غیبیاستو صورتمنعکسدر آیینهخیالو چشماولیا و نمایشآنحقیقتو دیدار الهیاست، سعیهنرمند در گذشتاز اینمرتبهاست.‌ معتقد استباید از دو عالمفانیو باقیو صور محسوسو نامحسوسدو عالمو سلطانیدو عالمبگذرد و حضور و تعلقیخاصبحقپیدا کند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد