پراکنده شدن امپرسیونیست ها در 1880، با تعقیدی در روش آنها و بازگشت به اصول کلاسیک همراه بود. در همان سال دیویدساتر(5) در مجله ی هنر طی یک سلسله مقاله ی مهم تحت عنوان «پدیده ی دید»، حدود 167 اصل را بیان داشت که به نظر می رسد از همان زمان پیدایش نئوامپرسیونیسم در آنها پیش بینی شده است. در پایان همین مقاله به اهمیت ارتباط بین هنر و علم، اشاره شده است. ساتر اعلام کرد که قاعده و قانون برخلاف خصوصیت مطلقی که دارند، هرگز عامل فی البداهگی را در امر اختراع و اجرا از بین نمی برند. علم موجب رهایی از همه ی تردیدهاست، و در نتیجه حرکتی آزاد را در یک قلمروی وسیع ممکن می سازد، و درست نیست که تصور کنیم، هنر و علم آنچنان در مقابل یکدیگر قرار دارند که حضور یکی، وجود دیگری را نفی می کند. روانشناسی و فیزیولوژی دید مسایل بینایی و عدسی ها، تجزیه ی نور و رنگ، همه، مسایل روزانه یی محسوب می شوند. تجربیاتی که در آن زمان، توسط هلم هولتز(6) دانشمند فیزیک (1878) و او.ن.رود(7) (1881) به عمل آمده بود. کشفیات پیشین شورول(8) را تکمیل می کرد. کتاب شورول به نام «قانون تضاد فی البداهه» که نخستین بار در 1839 به چاپ رسیده بود، در 1889 به مناسبت صدمین سالگرد تولد این دانشمند که خود هنوز زنده بود، به خرج دولت تجدید چاپ شد. در چنین فضای پرشوری از نظر تجربیات تئوریک بود که ژرژسورا (1891-1859) به بلوغ هنری خویش نزدیک می شد. کارهای تجربی او را در 1882 نقطه های کوچک رنگ و درخشش لرزنده ی ضربه های قلم مو، مشخص می کرد. در بهار 1884 او همراه با هنرمندانی که از طرف سالن پذیرفته نشده بودند، سالن مستقلین را پایه گذاری کرد، و اولین کمپوزیسیون بزرگ خود به نام «آب تنی» را به آن فرستاد. از بین شرکت کنندگان دیگری که هنوز یکدیگر را نمی شناختند، می توان از پل سینیاک، هانری ادموند کروس(9) ، شارل انگران(10) و آلبر دوبوا پیله(11) را نام برد که سمت کارشان یکی بود. سورا با این اشخاص دوست شد و در ماه ژوئن، آنها را به طور رسمی و تحت رهبری ادیلون ردون(12)، انجمن هنرمندان مستقل را پایه گذاری کردند. و همین نقاشان، فعالترین اعضای این انجمن محسوب می شدند. هدف آنها منطقی کردن بیان نور، به کمک رنگ خالص بود و می کوشیدند تا یک روش علمی را جانشین روش تجربیِ امپرسیونیست ها کنند. سورا در اولین نمایشگاه انجمن هنرمندان مستقل در ماه دسامبر بار دیگر تابلوی آب تنی را به نمایش گذاشت، این تابلو بر اساس تضادهای سایه ها ساخته شده بود، و با یک رفتار قابل انعطاف هدف او را که آشتی دادن ابدی با زودگذر، معماری با نور، فیگور با منظره و تحرک امپرسیونیستی با ثبات کلاسیک بود، برآورده می ساخت. سینیاک که چهار سال جوانتر از او بود و با تحرک و جنگجو محسوب می شد، و دل به این آزمایشات بسته بود، تحت تأثیر این تابلو واقع و مشتاقانه به این مذهب تازه گروید. او در 1885 در کارگاه گیومن(13) با پیسارو(14) ملاقات کرد و موجب آشنایی او و سورا شد. پیسارو نیز با اشتیاق این راه تازه را برگزید، چرا که چنین روشی میل او را به ساختمان و نظم برآورده می ساخت. پیسارو پسر بزرگ خود، لوسین و دوستش لویی هایت(15) را به این نهضت علاقه مند کرد. بین سالهای 1884 و 1886 سورا دومین کمپوزیسیون بزرگ خود «یکشنبه در گراندژات» را به وجود آورد، که بر اساس تضاد نیم رنگها و به کمک تکنیک کاملاً جا افتاده ی او ساخته شده بود.این تکنیک را می توان به قطعه قطعه کردن با اسلوب ضربه های قلم مو، تعریف کرد که او آن را دیویزیونیسم(16) می خواند، و عاقبت کار آن به پوانتیلیسم(17) کشید.
سینیاک که تئوریسین گروه بود، می گفت: تقسیم کردن، یعنی حفظ کردن همه ی فواید درخشش، رنگ آمیزی و هماهنگی که از چهار طریق حاصل می شود:
1- از طریق آمیزش عینی ی قطعاتی که مستقلاً خالصند (یعنی همه سایه های طیف و نیم رنگ هایشان).
2- جدا کردن عوامل مختلف (یعنی رنگ های محلی، رنگ نور و عکس العمل هایی که ایجاد می کنند).
3- تعادل بین این عوامل و نسبت هایشان (برحسب قانون تضادها، درجه بندی و پرتوافکنی).
4- انتخاب اندازه ی ضربه ی قلم مو، به طوری که که متناسب با اندازه ی تصویر باشد.
در مارس 1886 دوران روئل – دلال هنری – به نیویورک رفت و سیصد تابلوی امپرسیونیستی را با خود برد، که باید به آنها آثار سورا و سینیاک را هم اضافه کرد. در همان سال تابلوی گراندژات مهمترین اثر موجود در هشتمین و آخرین نمایشگاه امپرسیونیست ها بود که از 15 مه تا 15 ژوئن برگزار شد. جمع امپرسیونیست ها از 1880 در خطر تفرقه افتاده بود. همین نمایشگاه، آغاز رسمی نئوامپرسیونیسم و یا به زبان پیسارو، جدا شدن امپرسیونیست های رمانتیک را از امپرسیونیست ها علمی مژده داد. مونه، رونوار و سیسلی خود را کنار کشیدند؛ دگا همکاری سورا، سینیاک، لوسین و کامیل پیسارو را که جملگی آثارشان در یک اطاق به نمایش گذارده بودند، پذیرفت. اما شرط کرد که کلمه امپرسیونیست ها از آفیش نمایشگاه حذف شده و آثار انگران و دوبواپیله به دلیل متناسب نبودن، رد شود.
فنئون که زمینه ی آشنایی سورا و دوستانش را فراهم کرده بود و سرنوشت چنین رقم خورده بود او خود مشوق و مفسر صمیمی آنها باقی بماند، مقالات متعدد استادانه یی را در مجلات پیشرو آن زمان به آثار این نقاشان اختصاص داد، و این مقالات در پایان همان سال به صورت کتابی منتشر شد. نئوامپرسیونیست ها به عنوان یک گروه متشکل در دومین نمایشگاه مستقلین در تویلری از 21 اوت تا 21 سپتامبر 1886 شرکت کردند. در این نمایشگاه بار دیگر سورا تابلوی گراندژات خود را نمایش داد. در ماه نوامبر پیسارو در نانت نمایشگاه داشت و موفق شد که سورا و سینیاک را نیز با خود در این نمایشگاه شرکت دهد. همین سه نقاش از طرف «انجمن 20» که یک گروه مستقل و شجاع به رهبری اکتاوموس(18) محسوب می شدند، دعوت گردیدند تا آثار خود را در بروکسل به نمایشگاه گذراند. سینیاک و سورا در شب افتتاح نمایشگاه در فوریه ی 1887 حضور داشتند. اگرچه تابلوی گراندژات را فرهیرن(19) بسیار ستود و این تابلو تنها احترام عده ای را برانگیخت، اما در مقابل، بسیاری از هنرمندان بلژیکی تحت تأثیر آن به سوی دیویزیونیسم جلب شدند. از بین این نقاشان می توان هانری وان دوولده(20) و تئووان ریسلبرک(21) را نام برد. در فرانسه نیز دیویزیونیست های تازه ای ظهور کردند که مهمترین آنها عبارتند از: ه. پتی ژان(22) ، ماکسیمیلین لوس(23) و کمی بعد لوسی کوستوریه(24).
این نهضت در ایتالیا نیز راه یافت و هنرمندانی نظیر سگانتینی(25) ، پرویاتی(26) موربلی(27) به آن پیوستند و برای نخستین بار در 1891 در میلان معرفی شدند. همچنین سه تن از نقاشان مهم اواخر قرن نوزدهم بی آنکه به نئوامپرسیونیسم تعلق داشته باشند، تحت نفوذ سورا به تجربه ی دیویزیونیسم پرداختند، این سه تن عبارتند از: گوگن در 1886، لوترک در1887 ووان گوگ تقریباً در تمام دوره ی موسوم به پاریسی (1888-1886) در طی این مدت روابط وان گوگ با سینیاک و سورا بسیار بارور بود.
کار با اسلوب سورا در دو کمپوزیسیون بزرگ او به اوج خود رسید رقص عامیانه در 1890 و سیرک در 1891. این آثار بر اساس تضاد خطوط ساخته شده بودند. در آنها گرایش ستلیزاسیون مشهود است، و او به این ترتیب سبک مدرن را لمس کرد. سورا در 32 سالگی در 29 مارس 1891، خسته از کار اما موفق در رساندن پیام خویش، بدرود حیات گفت. پیسارو که به رهبری این گروه دعوت شده بود، از آنجا که دیویزیونیسم را رها کرده و به رفتار آزادانه ی آثار قبلی خویش باز گشته بود، این دعوت را نپذیرفت، تنها لوسی کوستوریه، کروس وسینیاک که در 1889 کتاب از اوژن دلا کروا تا نئوامپرسیونیسم را منتشر کردند، کوشیدند تا به روح و روشی که برای خیلی ها چیزی جز یک مشت دستورالعمل نبود، اما نبوغ استادانه ی مورا به آن تبلور و هستی بخشیده بود، وفادار بمانند. کتاب آنها از آن پس به عنوان یک اثر کلاسیک محسوب شده است.
در 1889 و حتی تا حدود 1904 فوویسم خلق شده بدست ماتیس تنها بخشی از پوانتیلیسم محسوب می شد، چرا که ماتیس یک تابستان تمام را در کنار سینیاک و کروس در سن تروپه کار کرده بود. از طرف دیگر نمایشگاه مجموعه ی آثار سورا را در سالن مستقلین در 1905 را می توان مبدا پیدایش کوبیسم تلقی کرد.
1) Scurat
2) Signac
3) Félix Fénéon
4) Arsén Alexandre
5) David Sutter
6) Helm Holtz
7) O.N. Rood
8) Chevreul
9) Henri – Edmond Cross
10) Charls Angrand
11) Albert Dubois – Pillet
12) O.Redon
13) Guillaumin
14) Pissarro
15) Louis Hayet
16) Divisionism
17) Pointillism
18) Octave Maus
19) Verhaeren
20) H . Van De Velde
21) T. Van Rysselberg
22) H. Pelitjean
23) M . Luce
24) Lucie Cousturier
25) Segantini
26) Preiviati
27) Morbelli
منبع : کتاب از امپرسیونیسم تا هنر آبستره