درباره سکانس کلیدی پانتومیم در «درباره الی». . .
کار با جمع پرتعدادی از شخصیت ها در فضایی محدود، همواره این خطر فرعی ولی مهم را دارد که اهمیت فردیت آدم ها کاهش پیدا کند، برخی بی هویت یا در مسیر درام، بی کاربرد به نظر برسند و برخی اصلاً قابلیت طرح پیدا نکنند. اما اصغر فرهادی در جایگاه فیلمنامه نویس، به شکل هایی و اصغر فرهادی به عنوان کارگردان، با توجهاتی کوشیده اند هویت، فردیت و اهمیت همه شخصیت های جماعت حاضر در ویلای ساحلی فیلم «درباره الی» را حفظ کنند و بدون روش های سنتی همچون تخصیص واحدهای روایی جداگانه به تک تک آدم ها، در دل همان روایت جمعی طوری به هرس بپردازند و ترسیم اش کنند که در نیمه دوم فیلم، هر کدام از ما بیننده ها می توانیم بگوییم هر کدام از شخصیت ها در چه موقعیتی چه رفتاری ممکن است بکند و چه ممکن است بگوید و چه انتظاری از کدام نمی رود و.... یعنی تمام حدسیاتی که عموماً فقط درباره شخصیت اصلی یک فیلم بر اساس شناخت مان از او می توانیم مطرح کنیم، اینجا درباره یکایک آدم ها و حتی بچه ها قابل طرح است.
«درباره الی»؛ یک شاهکار
به نظر من فیلم ها سه دسته اند؛ اول فیلم هایی که هرچه تقلا می کنند و به هر شامورتی بازی متوسل می شوند نمی توانند ذره یی در دل تماشاگرشان نفوذ کنند و او را تحت تاثیر قرار دهند.
دسته دوم فیلم هایی هستند که تماشاگر حین دیدن اش تحت تاثیر لحظاتی قرار می گیرد و لذت اش مثل یک فنجان چای زغالی در دل جنگل های نور آن هم در چنین فصلی تمام وجودش را گرم می کند. اما وقتی از سالن بیرون می آید و برای خودش چرخی می زند و چند ساعتی می گذرد دیگر اثری از آن حس خوب نیست.
انگار هرچه بوده مثل لذتی زودگذر، مثل تاثیر نوشابه یی انرژی زا دود شده و هوا رفته است. اما دسته سوم فیلم هایی است که در تمام لحظات تماشای آن حس می کنی جادو شده یی و روی زمین نیستی و اینکه در مقابلت روی پرده جان گرفته فیلم نیست بلکه لحظه یی غریب و ماورایی است و تازه هنگامی که از سالن بیرون می آیی و در تنهایی شب قدم می زنی احساس می کنی همچون مسافر کشتی بادبانی ساعت ها، روزها و حتی شاید سال ها در اقیانوس فیلم غوطه می خوری و باز هم نمی توانی از آن دل بکنی چون جادویی در آن هست که با هیچ چیز قابل وصف نیست. «درباره الی...» اصغر فرهادی یکی از این فیلم هاست. اتفاقی که همچون زلزله یی غریب، جشنواره امسال را از رخوت و مرگ نجات داد و جانی تازه در آن دمید.
مانگاهای ژاپنی چیزی فراتر از کارتونهای سیاه و سفید هستند.
آنها روی کاغذهای ارزانقیمت اما با رنگهای فوقالعاده مهیج به چاپ میرسند. به رفتارهای شخصیتهای کارتونی موجود در مانگاها توجه ویژهای اعمال میشود و در عین حال حالات چهرههای آنها هم از نظر شاد یا غمگین بودن بسیار مورد توجه قرار میگیرد.
یکی از نقاط قابل توجه در مانگاها چشمهای بسیار درشت آنهاست که تضاد عجیبی با خالقان شرقی خود آنها دارد. سانگوهان یکی از شخصیتهای معروف کارتونهای مانگا که در راه مدرسهاش پرواز میکند در نگاه اول تفاوت چندانی با سایر شخصیتهای قهرمان در کارتونهای دنیا ندارد، اما در واقع طراحی او به گونهای صورت گرفته است که برای تولید ویدیویی و یا برای مورد استفاده قرار گرفتن در بازیهای کامپیوتری فوقالعاده مناسب است.
طنز، اکشن، آرامش و پاکی در کاراکتر او، آمیزهای پرقدرت را از او برای مخاطبان موردنظر ساخته است. اکسل پسرک یازده سالهای که جزو مانگاخوانهای حرفهای است میگوید: "شما باید از آخر موضوع شروع کنید، از بالا سمت راست تا پایین سمت چپ!"
همکلاسیهای او همه توپ اژدها (Dragon Ball) را میشناسند البته علاقه داشتن بچهها به دانلد داک و میکی ماوس هم میتواند جزو استثناها باشد.
ادامه مطلب ...