آگاهی نه تنها در جوامع پست مدرن توسط کاربردش توصیف شده، بلکه این آگاهی بیشتر از جامعه مدرن توزیع، ذخیره و به گونه متفاوتی طبقهبندی شدهاست.
خصوصاً ظهور تکنولوژی الکتریکی رایانهای، انقلابی را در روشهای ایجاد و توزیع و استفاده از آگاهی در جامعه ما (آمریکا) ایجاد کردهاست (در واقع شاید بتوان گفت که پست مدرنیسم به بهترین وجه، بوسیله ظهور تکنولوژی رایانهای که در دهه ۱۹۶۰ آغاز شد, توصیف گشته و بدان مربوط شده و به صورت نیرویی غالب در تمام ابعاد زندگی اجتماعی در آمده است! )
در جوامع پست مدرن هر آن چه نتواند توسط رایانه به قسمتی قابل تشخیص درآید، به بیان دیگر، هر آنچه که قابل اندازهگیری نباشد. مفهوم آگاهی از آن سلب خواهدشد. در این الگو متضاد آگاهی، جهل نیست حتی اگر چه این امر،الگویی مدرن و انسانگرایانه باشد، اما بیشتر به بینظمی تعبیر می شود.
هر آنچه شرایط گونهای از این آگاهی را نداشته باشد به بینظمی تعبیر میگردد و امری است که درمحدوده این نظام، غیر قابل شناسایی است.
لیوتار میگوید: پرسش مهمی که برای جوامع پست مدرن مطرح است، شخصی است که تصمیم میگیرد که چه چیزی آگاهی و چه جیز بینظمی است؟ و همچنین فردی که درباره مقتضیات تصمیم اتخاذ میکند. چنین تصمیماتی که باید در مورد آگاهی اتخاذ گردد، خصایص انسانگرایانه و مدرن گذشته را مانندسنجش آگاهی به مثابه حقیقت (خصیصه تکنیکی آن) یا به مثابه نیکی یا عدالت (خصیصه اخلاقی آن) یا زیبایی (خصیصه زیباشناسی) شامل نمیشود. به بیان دقیقتر، لیوتار میگوید:آگاهی الگویی از یک بازی زبانی را دنبال میکند، همانطور که توسط ویتگنشتاین مطرح شده است. (برای کسانی که به این بحث علاقهمند سایروپ توصیف بسیار خوبی از این مفهوم در مقاله خویش ارائه کرده است).
۴ـ این آگاهی که توسط علم بوجود میاید حقیقت نامیده میشود و پایدار است.
۵ـ آگاهی یا حقیقتی که توسط علم ایجاد میشود (بوسیله خود عقلانی عینی)، همواره ما را به سوی پیشرفت و کمال رهنمون میسازد. تمام نهادها و راهکارهای انسانی توسط علم (علت/عینیت) تحلیل و بسط مییابند.
۶ـ علت چیزی نیست جز قضاوت نهایی در مورد امری که حقیقی و نتیجتاّ درست و خوب (قانونی و اخلاقی) است. آزادی دربردارنده مفهوم اطاعت از قوانینی است که بر آگاهی مکشوف بوسیله علت منطبق است.
۷ـ در جهانی که توسط علت اداره میشود، امر حقیقی همیشه همسان خوب و صحیح و زیبا است و بنابراین تعارضی ما بین آنچه صحیح و آنچه حقیقی است وجود ندارد.
۸ـ بنابراین علم به عنوان الگویی برای کلیت یا جزء جزء اشکال مفید آگاهی مطرح میگردد. علم بیطرف و عینی است. دانشمندانی که آگاهی را توسط توانائیهای عقلانی بیغرضانه خویش پایه میگذارند، باید در جستجوی قوانین علی آزاد باشند و توسط دغدغههایی چون پول و قدرت وسوسه نشوند.
۹ـ همچنین، زبان یا شیوه بیانی که در راه ایجاد و اشاعه علم بکار گرفته میشود باید، عقلایی باشد .زبان برای عقلانی بودن باید واضح، و کاردکردش تنها باید نمایاندن جهانی واقعی یا ادراکپذیر باشد که اذهان عقلایی رویت مینمایند. و باید ارتباطی عینی و ثابت بین موضوعات تفهیمی و کلماتی که آنان را مینمایند (مابین دلیل و مدلول) وجود داشتهباشد.
همانطور که میدانید، شماری از مقدمات بنیادین انسانگرایی یا مدرنیسم هستند که عملا تمام ساختارها و نهادهای اجتماعی ما را اعم از دموکراسی، قانون، دانش، الهیات و زیباییشناسی توجیه و تشریح میکنند.
ادامه مطلب ...