انیمیشن آداجیو


آداجیو، شاهکار ده دقیقه ای گری باردین، انیماتور خلاق روسی، استاپ موشن را با اریگامی (هنر درست کردن شکلهای مختلف از کاغذ) ترکیب کرده و آن را بر بستری از یک قطعه موسیقی به همین نام جاری ساخته است.

درباره داستان و نقد معنایی آن خواهیم نوشت اما اول از همه این فیلم یک نبوغ تکنیکی ست از کسی که اشیاء معمولی دور و بر ما گویا برای او حالتی متافیزیکی و جان دار دارد! در Conflict کل فیلم را با چوب کبریت می سازد؛ The Coiling Prankster را سراسر با سیم می سازد و در آداجیو کلاً با کاغذ کار می کند. جان بخشیدن به این اشیاء معمولی و بیان معانی آن چنان عمیق سیاسی، فلسفی و جامعه شناختی نه امکانات مالی آنچنانی می خواهد نه تجهیزات پبشرفته. ابزار اصلی باردین، آگاهی عمیق، نبوغ، عشق و پشتکار است. آگاهی به کارهایش معنا می بخشد؛ نبوغ باعث می شود که با ساده ترین ابزار کار کند و عشق و پشتکار دلگرمی او برای این پروسه طاقت فرساست. برای مثال ساخت آداجیو نه ماه طول کشیده که تیم سازنده و در راس آن گری باردین هر روز 8 ساعت با بریده های کاغذ ور می رفتند و با دقت و وسواس فراوان توام با سعی و خطا فریم به فریم فیلم خود را ساخته اند.



فیلمبرداری اثر در یک کلمه باشکوه است. فیلم که در بستری مینیمال و تقریباً بدون بک گراند ساخته شده، با ابزاری محدود می خواهد یک جامعه را به تصویر بکشد و این امر را فیلمبرداری فیلم میسر می سازد. در صحنه ای که افراد در مقابل قهرمان عروج کرده تعظیم می کنند سرعت حرکت، مسیر و زاویه دوربین فوق العاده است و حس شکوه و عظمت قهرمان را به خوبی به تصویر می کشد. نماهای دور در هنگام راهپیمایی اولیه و زوم آوت نهایی فیلم نیز کاملاً به بیان حس و مفهوم فیلم کمک می کند.


ادامه مطلب ...

انیمیشن خیابان


در نگاه اول "خیابان" داستان ساده ای دارد؛ داستانی که بر اساس اتوبیوگرافی موردکای ریچلر، نویسنده کانادایی، و تجربیات او از زندگی در دهه 40 و در خیابان سنت اوربین واقع در مونترال شکل گرفته است. خوره های سینما فضای این محله ها را قبلاً از فیلم "کارآموزی دودی کراویتز" بیاد می آورند؛ فیلمنامه آن فیلم که محصول 1974 بود توسط ریچلر نوشته شده بود. اتفاقاً در فیلم خیابان هم اسمی از دودی کراویتز برده می شود. پسر بچه ای از یک خانواده یهودی خاطرات تلخ و شیرین خود از سالهای آخر زندگی مادربزرگش را بازگو می کند. این واقعه یعنی مرگ مادربزرگ تاثیرات مختلفی روی تک تک اعضای خانواده می گذارد و ما شاهد واکنشهای عاطفی رفتارهای مختلف و گاه متضاد آنها هستیم. برخوردهای مختلفی که با مقوله مرگ در این فیلم می بینیم را می توان ساعتها بحث و بررسی کرد اما به نظر من داستان این فیلم دارای پیچیدگیها و چند لایه بودنهای یک فیلم معناگرا و بقول خودمان "سنگین" نیست و داستان همان چیزی که ست که راوی روایت می کند و ما نیز در تصویر می بینیم. مقابله مرگ و زندگی، کودکی و بزرگسالی و در نهایت عقل و احساس. اینها عناصر زندگی بشری هستند که در عین سادگی می توانند بسیار پیچیده باشند. هر چند مرگ مادربزرگ را بصورت کلی تر می توان مرگ ارزشهای کلاسیک عمدتاً عاطفی نیز تعبیر کرد که دنیای مدرن و سرد امروزی خیلی راحت از کنار آن می گذرد و اندک افرادی هم که قصد دارند همچنان به آنها پایبند باشند نمی توانند در مقابل موج عظیم ارزشهای امروزی مقاومت کنند و در نهایت این مقابله به مرگ ارزشهای کهن منتهی می شود. اما ترجیح می دهم به خط روایی ساده داستان بسنده کنم و نقد امروز را بیشتر به تکنیک انیمیشنی منحصر بفرد کارولین لیف و استراتژی او در داستان گویی اختصاص دهم.

ادامه مطلب ...

جرا پیکسار را به دریم ورکز ترجیح می دهیم ؟

نبوغ در مقابل کلیشه    

دریم ورکز بعد از فروش پایین‌تر از انتظار فیلم «زنبور» در سال 2007 امسال با دو انیمیشن «کونگ‌فو پاندا» و «ماداگاسکار 2: فرار به آفریقا» پا به میدان گذاشت تا علاوه بر جبران مافات در مقابل رقیب بلامنازع خود پیکسار حرفی برای گفتن داشته باشد.

 انیمیشن‌های دریم ورکز منهای استثنا‌هایی مانند فیلم «زنبور» خوب می‌فروشند و مخاطبان زیادی را روانه سالن‌های سینما می‌کنند اما مشکل اینجاست که هرگز به آثاری ماندگار تبدیل نمی‌شوند و صرفا جذابیت‌هایی مقطعی را رقم می‌زنند و اتفاقا در این زمینه به خوبی مخاطب را به تسخیر خود درمی‌آورند. همین امسال «کونگ‌فو پاندا» نسبت به انیمیشن تحسین‌شده پیکسار «وال.ای» سود بیشتری از گیشه‌ها نصیب خود کرد اما کیست که نداند «کونگ‌فو پاندا» در ارزش و اعتبار و البته ماندگاری به گرد «وال.ای» هم نمی‌رسد. جالب است که در سال 2007 هم قسمت سوم «شرک» به لحاظ آمار فروش «راتاتویی» را پشت سر گذاشت اما ارج و قرب و البته تحسینی که نثار «راتاتویی» شد هرگز با قسمت سوم «شرک» قابل مقایسه نبود. در واقع دریم ورکز با انیمیشن‌هایی مانند سه‌گانه «شرک»، «افسانه کوسه» و «ماداگاسکار» نشان داده است که به راحتی می‌تواند بر موج سلیقه مخاطب سوار شود و چندین برابر هزینه تولید فیلم‌هایش را به حساب‌هایش برگرداند. اما کافی است انیمیشن‌های دریم ورکز را کنار عناوین انیمیشن‌های پیکسار قرار دهید تا تفاوت‌ میان جذابیت و ماندگاری را به خوبی حس کنید؛ عناوینی مانند «داستان اسباب بازی»،‌ «شرکت هیولاها»،‌ «در جست‌وجوی نیمو»، «راتاتویی» و البته «وال‌.ای». همان‌ قدر که پیکسار با ایده‌ها، شخصیت‌ها و داستان‌های منحصر به فردش زیبایی‌‌شنایی هنری

ادامه مطلب ...

نقد و برسی انیمیشن آواتار

فیلم آواتار موضوعی برپلیدی انسانهای کره خاکی دارد که باجنایت تمام سیاره خود را نابود کرده و در جستجوی سیاره ای دیگر و به دنبال مستعمره جدید می گردند .
 آواتار بیانگر شخصیتهایی است که اگر چه از دید متمدن نشینان ساکنین این سیاره همانند سرخپوستان وحشی و دور از زندگی مدرنیسم هستند ولی در کل اهالی این سیاره نسبت به آنچه خدا بر آنان ارزانی داشته است لزت برده و به درستی از آن استفاده می کنند .
  جمیز کامرون در این فیلم به خوبی نشان داد که گرچه در کره زمین دیگر کشوری برای استعمار وجود ندارد ولی همیشه قدرت طلبی انسانها برای تصاحب و استعمارگری و سلطه طلبی بر دیگران از بین نخواهد رفت .
   به جرعت می توان آواتار را جزء موفق ترین انیمیشن های این دهه که فیلمی با سناریو بسیار قوی ،داشتن بهترین طراحی صحنه و برخوردار بودن از بهترین جلوه های ویژه دانست .
    زیبایی و جذابیت بیش از حد آواتار بیانگر تلاش انیمیشن سازانیست که برای خلق چنین اثری ، بسیار تلاش کرده اند تا بار دیگر ترکیب زیبایی از فیلم و انیمیشن را به خوبی در کنار هم احساس کنیم .
    آواتار اگر چه قربانی سیاستهای آمریکا شد ولی از نظر مردم آواتار برترین و بی رقیب ترین فیلم سال شناخته شده است .