هنر صدر مسیحیت و هنر اسلامی هنر بیزانسی(هنر بیزانسی پسین« نقاشی»

در سال ۷۳۰ میلادی، به فرمان امپراتور، شبیه سازی از تمثالهای مذهبی در سراسر امپراتوری بیزانس ممنوع اعلام شد و هنرمندان مجبور شدند یا به روم غربی مهاجرت کنند – که این فرمان در آن جاری نبود – یا اگر می خواستند در بیزانس بمانند، استعدادشان را در جهت موضوعات دنیوی که فرمان مزبور شامل حالشان نمی شد به کار گیرند. 
  

● نقاشی 
در حالی که معماری در سراسر دوره حاکمیت بیزانس از رشد تقریباً پیوسته برخوردار بود، هنرهای تجسمی (نقاشی و پیکرتراشی) در سده های هشتم و نهم شدیداً صدمه دیدند و موضوع مشاجرات و نفاق خشونت آمیزی قرار گرفتند. دوره «نفاق و شمایل شکنی» بر سر اعتبار مثالهای مذهبی که بیش از صد سال (از ۷۳۰ تا ۸۴۳ میلادی) ادامه داشت، با پیروزی موقتی شمایل شکنانی پایان یافت که منع انجیلی تمثالهای کنده کاری شده را به معنی لفظی تفسیر می کردند. 
در سال ۷۳۰ میلادی، به فرمان امپراتور، شبیه سازی از تمثالهای مذهبی در سراسر امپراتوری بیزانس ممنوع اعلام شد و هنرمندان مجبور شدند یا به روم غربی مهاجرت کنند – که این فرمان در آن جاری نبود – یا اگر می خواستند در بیزانس بمانند، استعدادشان را در جهت موضوعات دنیوی که فرمان مزبور شامل حالشان نمی شد به کار گیرند. 
با آنکه آثار چندانی از هنرمندان مزبور باقی نمانده، می توان پذیرفت هنرمندانی که در زیر پوشش موضوعات دنیوی کار می کردند. سبک کلاسیک را در مقایسه با شیوه ساده و انتزاعی بیزانس، برای تجسم موضوعات مادی، به مراتب مناسب تر یافتند؛ زیرا وقتی این ممنوعیت در سال ۸۴۳ برداشته شد و شبیه سازی از تمثالها و موضوعات مذهبی دوباره تشویق گردید، سبکی به ظهور رسید که آمیزه ظریفی از سبک تصویری هلنی و سبک انتزاعی بیزانسی است. 
در صحنه موزاییک کاری شده عیسی بر صلیب در دیوار کلیسای دیردافنی یونان، سادگی، عظمت و زیبایی "کلاسی سیسم" را می بینیم که به صورت ترکیب کاملی از دینداری و گیرایی بیزانسی به طور کامل توسط هنرمند بیزانسی جذب شده است. 
مسیح بر صلیب نمایانده شده است و در دو سویش مریم باکره و یوحنا دیده می شوند. جمجمه پای صلیب نشانه گلکثا [ یا جلجتا، محل مصلوب شدن عیسی] «مسکن جمجمه ها» است. چیزی برای تکمیل تابلو لازم نیست. مریم و یوحنا با حالت اندوه و تسلیم و رضای تمام چنان به مسیح اشاره می کنند که گویی می خواهند معنی صلیب را برسانند. قرینه سازی و قضای بسته، تصوری از بی حرکتی و تغییر ناپذیری ژرفترین راز دین مسیحی در بیننده پدید می آورند؛ و حضور بی زمانی در این صحنه، با سکوتی ناگسسته مشاهده می شود. 
این تصویر، روایت حادثه تاریخی بر صلیب کشیده شدن عیسی نیست بلکه موضوعی دعایی و فی نفسه مقدس است که راهبان باید با تأملی خاموشانه درباره رمز قربانی شدن یا فداکاری مسیح، به آن بنگرند. این پیکره های متعلق به دومین عصر طلایی هنر بیزانس با آنکه درازتر از معمول نمایانده شده اند، ساخت ارگانیک خود را تا درجه شگف آوری بازیافته اند، مخصوصاً در مقایسه با پیکره های مربوط به دوره یوستی نیانوس بازیافته اند. سبک کار انطباق، استادانه ای از کیفیات مجسمه وار بر سبک خطی بیزانسی است. 
دراز نمایی پیکره های قدیسان برای تأکید بر ماهیت غیرجسمانی و معنوی ایشان به شکلی که در موزاییکهای راونا از نظر گذشت، به «شیوه گزینی» نمونه وار هنر بیزانسی پسین مبدل می شود. نمونه بارز آن، پیکره جدی و با وقار مریم در موزاییک کاری مذبح کلیسای جامع تورچلو – از جزایر اطراف ونیز – است. مریم با بدنی باریک، بلند و سری کوچک، یکه و تنها، پیروزمندانه، در بهشت طلایی ایستاده است و به مسیح کودک در آغوش خویش که بر فراز دوازده حواری و کل بشریت قرار دارد اشاره می کند. راز تئوتوکوس («مادر خداوندگار») در تمثال پرهیبت او تجسم یافته است. دیدن این پیکره، الهه های بزرگ جهان باستان، حالت و قامت هراس آور و قدرتهای فوق بشری ایشان را به یاد می آورد. پیکره ای که در اینجا از مریم باکره می بینیم، فرزند معنوی آنان است و از هرگونه ظاهر مادی مبرا و چیزی خوابگونه است. سبک روحانی، به گونه ای که در عصر یوستی نیانوس و پیش از آن شاهد شکل گیریش بودیم، در اینجا به اوج قدرت بیان خویش رسیده است. 
لیکن هنر بیزانسی متعلق به دوره های بعد نیز می تواند عمل پرقدرت را شبیه سازی کند. در یک نقاشی دیواری که اخیراً از زیر گچکاریهای طاق نمازخانه مسجد کاری در استانبول به در آورده شده است (در سال ۱۳۲۰ ساخته شد و در اصل کلیسای منجی نام داشت)، با آنکه آناستاسیس (رستاخیز) امضا شده است. صحنه نجات آدمیان از جهنم مجسم شده است مسیح پس از مرگ بر صلیب، به جهنم نازل می شود، شیطان را زیر پا می گذارد و آدم و حوا را نجات می دهد. در حالی که بزرگان عهد عتیق کنار ایستاده اند و منتظر نجات خویش اند. حرکت پیکره های مرکزی، بسیار برجسته و چشمگیر است. 
پیکره سپید جامه و غرق در هاله مسیح، در حالی که پدر و مادر نوع بشر را از گورهایشان بیرون می کشد، سرشار از نیرو نمایانده شده است. حالتهای پویای پیکره ها، با رداهای موج گرفته شان تشدید شده و بادهای برخاسته از نیرویی فوق طبیعی، آنها را به پیچ و تاب آورده است. ولی در اینجا نیز متوجه می شویم که چینها و تاهای دقیقاً نقاشی شده رداها، در چند جا می خواهند حیاتی از آن خود داشته باشند، همچنان که هنرمند دوره بیزانس پسین از آفریدن الگوهای خطی محض خود این الگوها لذت می برد. این الگوهای انتزاعی تزیینی خطی، این واقعیت را از نظر پنهان می دارند که هنر بیزانسی در مراحل نهایی تکامل خویش، دم به دم رئالیستی تر می شود. 
در حالیکه مختصات نقاشی بیزانسی در تزیینات بزرگ – مقیاس دیواری شکل گرفته و نمایانده شدند، عناصر این سبک از طریق مینیاتورهای نسخه های خطی و نقاشیهای قابدار کوچک که عموماً شمایل نامیده می شوند به دنیای خارج راه یافتند. یک نمونه جالب، صفحه ای از کتاب مزامیر داودی نسخه پاریس که داود د رحال سراییدن مزامیر نامیده می شود : این نقاشی، تأکید مجددی است بر ارزشهای هنری گذشته کلاسیک، یا اعتباری شگفت آور. می گویند این نقاشی به اوایل سده دهم یعنی دوره مطالعه مشتاقانه و دقیق زبان و ادبیات یونان باستان، دوره احترام گذاری انسان دوستانه به آثار کلاسیک مربوط می شود. 
این نیز کاملاً طبیعی بود که در هنر، یک بار دیگر از ناتورالیسم هلنی دنیای ماقبل مسیحیت حوضه مدیترانه، مخصوصاً اسکندیه، الهام گرفته شود. داود، سراینده در حالی شبیه سازی شده که چنگش را به دست گرفته و بر منظره آرکادیایی پر گلی نشسته است که مناظر نقاشیهای دیواری پومپئتی را به یاد می آورد. 
او را تصویر تمثیلی ملودی همراهی می کند و دورتادورش را گوسفندها، بزها، و سگ وفادارش گرفته اند. اخو [در اساطیر یونانی از پریان کوهسار و مظهر پژواک آواهای موسیقی] از پشت یک ستون یادگاری، پنهانی می نگرد و پیکره یک مرد لمیده – قطعاً اردن خدای رودخانه – به کتیبه ای اشاره می کند که او را به عنوان نماینده کوهستانهای بیت لحم نیز مشخص می سازد. هیچ یک از این پیکره های تمثیلی در کتاب مقدس ظاهر نمی شود، اینان جماعت ذخیره مناظر اسکندریه و پومپئی هستند. ظاهراً هنرمند در هنگام آفرینش این اثر، به اثر مشابهی از دوره باستانی پسین یا پیش از آن می نگریسته و بخشی از آن را به زبان تصویری دوره بیزانسی پسین برگردانده است. در پیکره ملودی، ناهمسازی مختصری میان سبک پیشین و پسین می بینیم. 
حالت نشستن، قیافه، سر و بالاتنه اش تماماً هلنی است، نورپردازی یا اشاره و حرکت امپرسیونیستی قلم نیز هلنی است، ولی ردایی که به دور ساقهایش پیچیده الگویی از خط مستقیم دارد. اینگونه تذهیب کاریهای بیزانسی، بارها و بارها بر نقاشی غربی در دوره های رمانسک و گوتیک آغازین مؤثر خواهد افتاد. 
نمونه ای از قاب تزیینی دعایی، نقاشی معروف مریم ولادیمیر است که احتمالاً در سده یازدهم توسط هنرمندی در بیزانس نقاشی شد، به شهر ولادیمیر روسیه صادر شد، و سپس در سال ۱۳۹۵ میلادی به مسکو برده شد تا این شهر را از حملات مغولان در امان نگه دارد. از آنجا که این شمایلها سریعاً در اثر دود بخور و دود شمعهای نذری که در برابرشان روشن می کردند سیاه می شدند، بارها رنگ آمیزی می شدند، آنهم به دست نقاشان فرودست. 
در تابلوی مورد بحث ما فقط چهره ها اصل هستند، ولی نقاشی از لحاظ ترکیب بندی چهره مریم با آن بینی دراز و مستقیم و دهان کوچکش و از لحاظ فراگیری تزیینی خط کرانی پیوسته ای که هر دو پیکره را در خود محصور کرده و سایه نیمرخ نمای تختی بر یک زمینه طلایی پدید آورده است سجایای بیزانسی اش را حفظ کرده است. 
شمایلها که به راحتی قابل حمل و نقل بودند و در همه جا از آنها نسخه برداری می شد، سبک بیزانسی را در سراسر منطقه بالکان و روسیه اشاعه دادند و در روسیه، شمایل نگاری تا چند سال رونق داشت و بر عمر این سبک تا مدتها پس از سقوط امپراتوری بیزانس در سال ۱۴۵۳ میلادی افزود.

تاریخچه هنر انتزاعی

در ابتدای قرن بیستم این واژه بیشتر برای مکاتب هنری چون کوبیسم و فوتوریسم بکار می رفت چراکه در اینگونه مکاتب طبیعت در صورت های ساده یا مبالغه شده - تنها تصوری از موضوع طبیعی اصلی - بیان می شد. در نقاشی های این گونه سبک ها هدف عموماً ضبط و روایت حقیقت اشیاء بود نه لزوما شکل ظاهری آنها.[۳] به گفتهٔ مورخان هنر مدرن، کاندینسکی نخستین نقاشی است که حدود سال ۱۹۱۰ نخستین نقاشی کاملاً غیر-بازنما را عرضه کرده است، و از آن پس، هنر انتزاعی مدرن در بسیاری از جنبش‌ها و مکاتب هنری مختلف پرورانده شده است.[۴]

موضوع : عکاسی

هنر انتزاعی 


  

   

 
 
 
 
 

این اصطلاح در معنای وسیعش می تواند به هر نوع هنری اطلاق شود که اشیاء و رخدادهای قابل شناخت را باز نمایی نمی کنند، ولی عموما به آن گونه از آفرینش های هنر مدرن اطلاق می گردد که از هر گونه تقلید از طبیعت یا شبیه سازی آن، به مفهوم مرسوم آن در هنر اروپایی، روی می گرداند. دو گرایش گسترده و متمایز در آفرینش هنرهای انتزاعی در خور توجه است: تقلیل و تبدیل نمودهای طبیعی به فرم های بسیار ساده شده و ساخت اشیاء هنری از فرم های غیر باز نما و اغلب هندسی. در این شیوه هنری جوهر و عصاره ی موضوع به صورتی خلاصه و ساده شده ارائه می شود و تأکید آن بر ترکیب بندی است.
انتزاع به معنی چیزی جدا شده از طبیعت و جدا کردن است. که این تعریف کاملا با عکاسی که الزاما واقع گرا و شکل نماست در تضاد است. اما دو رویکرد به انتزاع در عکاسی شناخته شده است: ۱) اغراق در یک ویژگی منفرد مانند شکل یا بافت موضوع. ۲) نماهای نزدیک از موضوع، کج نمایی و نورپردازی تا جایی که موضوع تغییر شکل داده و قابل تشخیص نباشد. 
نخستین فردی که آگاهانه به خلق عکسهای انتزاعی پرداخت، آلوین لنگدون کابرن بود، که در مجموعه اش به سال ۱۹۱۲ (نیویورک از فراز چکاد ها)، با زوایایی افتان و رو به پایین از شهر عکاسی کرد.

اکسپرسیونیزم چیست؟

اکسپرسیونیزم آلمان:


1919- 1926

در آغاز جنگ جهانی اول تولید سینمای آلمان بسیار اندک بود و در دو هزار سالن سینما آلمان فیلمهای آمریکایی، ایتالیایی، فرانسوی و دانمارکی نمایش داده می شد. حکومت نازی آلمان برای مبارزه با فیلمهای وارداتی و همچنین تولید فیلم های تبلیغاتی خود، در سال 1916 واردات فیلم را ممنوع و پا به صنعت سینما شد. در سال 1917 دولت آلمان برای مبارزه با تفکرات کمونیستی ناشی از انقلاب روسیه دست به احداث استدیوی سینمایی یوفا (UFA) زد تا با هم پیمانا اروپایی خود دست به ساختن فیلم های ضد کمونیستی و نژادپرستانه بزند. این استدیو کارگردانان بزرگی را در آن زمان و آینده تاریخ خود به دنیا معرفی کرد. پس از پایان جنگ جهانی اول و نبود نیاز برای ساخت فیلمهای میلیتاریستی صنعت آلمان تولیدات خود را بر سه موضوع متمرکز کرد. فیلم های پلیسی- حادثه ایی، فیلم های جنسی- آموزشی و فیلم های حماسی مردم پسند.

در سال 1919 فیلم مادام دوباری به کارگردانی ارنست لوبیچ برای اولین بار یوفا را به فراتر از مرزها برد که با استقبال زیادی نیز روبرو شد. ارنست لوبیچ در سال 1923 اولین کارگردان آلمانی بود که به استخدام هالیوود درآمد. 

در سال 1919 کارل مایر و هانس یانوویتس دست به تولید فیلمی با سبکی غیر متعارف برگرفته از هنر نقاشی در آنزمان زدند. غرفه دکتر کالیگاری(1920) این دو کارگردان مبتکر سبک اکسپرسیونیزم در جهان به حساب می اید. این فیلم به شدت مورد استقبال قرار گرفت و شروع سبک جدیدی در سینما شد. سبک اکسپرسیونیزم در سینما به مزیت رقابتی فیلمسازی اروپا نسبت به سینمای هالیوود تبدیل شد. در سال 1926 با ساخت فیلم فاوست توسط مورنا آخرین فیلمهای بزرگ اکسپرسیونیستی ساخته شد. پس از آن به علت کوچ بسیاری از کارگردانان آلمانی به آمریکا فیلم های هالیوودی رنگ مایه هایی از سبک اکسپرسیونیسم گرفتند اما فاصله زیادی با شالوده اصلی این سبک داشتند.

هدف اصلی این جنبش نمایش دنیای درونی بشر ، مخصوصا عواطفی مثل ترس ،نفرت ،عشق و اضطراب بود .غرابت دکور و اشکال خارجی ،دیوارهایی با زوایای تیز و غیر معمول ،سایه های کج و مبالغه شده ،تاریکی حاکم برفضا و دستکاری عمدی در واقعیت، وسایلی برای خبردادن از روحیه انسان و دنیای خوف آور، نومید، جنون زده و پر اضطراب قهرمان فیلم بود.

 

فریتز لانگ : اسطوره ای از مهد اکسپرسیونیزم

متولد 5 دسامبر 1890 در وین با نام کامل «فردریش کریستین آنتون لانگ». تحصیل معماری در مدرسه عالی فنی وین و سپس تحصیل نقاشی در آکادمی هنرهای طراحی وین و مدرسه دولتی هنر یولیوس دیتز مونیخ. آشنایی با سینما در کودکی: «در آن روزها اهمیتی نمی‌دادیم که داریم چه فیلمی می‌بینیم. یک روز من و دوستانم به سینمایی در شهر وین رفتیم. فیلمی که نشان می‌دادند سرقت بزرگ قطار نام داشت و وقتی آنها می‌خواستند به ایستگاه هجوم بیاورند، یادم می‌آید که ما با کوبیدن پایمان به زمین اولین صدای فیلم را ایجاد کردیم. گرمب گرمب!»
سفر به دور دنیا و دیدار از شوروی، ‌جنوب آسیا، ژاپن، چین، آفریقای شمالی و چند کشور دیگر و در همان حال کشیدن نقاشی و کارت پستال و کارتون برای روزنامه‌ها. مدتی فعالیت به عنوان مشاور هنری یک سیرک و یک کاباره. سفر به پاریس در 1913 و برپایی نمایشگاهی از نقاشی‌ها و آثار هنری‌اش در ژوئن 1914: « سرعت حرکت زندگی ما بسیار تندتر از زندگی والدین ماست. والدین من ماهی دوبار به تئاتر می‌رفتند و بعد درباره آن با دوستانشان بحث می‌کردند. این برایشان حادثه مهمی بود چون توانسته بودند شاهد دو ماجرای مربوط به زندگی بشر باشند. ولی وقتی مثل من در 1912 تا 1914 عادت داری روزی یکی دو بار سینما بروی، آن وقت ناظر خیلی چیزهای بیشتری خواهی بود، حقایق بیشتر و قصه‌های بیشتری از زندگی. بنابراین ما دیگر به آن کندی زندگی نمی‌کنیم و زمان برای ما بسیار تندتر می‌گذرد. وقتی مساله‌ای مثل عدم تمایل به ازدواج در میان نسل جوان مطرح می‌شود شاید علتش این باشد که آیا واقعا یک زن یا مرد با همسر دلخواه خود کامل می‌شود یا نه. شاید بتوان بیش از گذشته تجربه کسب کرد که این مسلما شوهران و زنان را نیز در بر خواهد گرفت. سینما را به خاطر تحرکش دوست داشتم. وقتی یک اسب را نقاشی می‌کنی طبعا آن حیوان حرکتی ندارد اما در سینما می‌توانی حرکتش را ثبت کنی. در پاریس فیلمهای حادثه‌ای فرانسوی می‌دیدم. به یاد ندارم که در این دوره هیچ فیلم امریکایی دیده باشم. بعد جنگ شروع شد و من مجبور شدم فرانسه را ترک کنم و به اتریش بروم و بالاجبار به جنگ اعزام شدم».
چهار بار جراحت در جنگ و کسب هفت مدال. شرکت در چند نمایش عام‌المنفعه از سوی ارتش. آغاز فیلمنامه نویسی در 1916 و فروش اولین فیلمنامه‌ها که به کارگردانی «جو می» در برلین ساخته شدند: «در آن روزها نوشتن هر فیلمنامه فقط چهار تا پنج روز وقتم را می‌گرفت (فراموش نکنید که فیلمها دیالوگ نداشتند و کوتاه‌تر هم بودند). بالاخره یک روز فیلمنامه را برداشتم و به سراغ اریش پومر (سرپرست وقت دکلا فیلم برلین) رفتم و گفتم: ببین، این فیلمنامه را تنها به یک شرط می‌فروشم و آن هم این است که خودم کارگردانی‌اش کنم. و به این ترتیب بود که اولین کارم را به عنوان یک کارگردان بدست آوردم.»
اولین فیلم‌ها که داستان‌هایشان عموما عشق‌های ناکام بود: «1919: دورگه، عنکبوت‌ها (بخش اول: دریای طلایی)، هاراگیری.1920: عنکبوت‌ها (قسمت دوم: کشتی الماس)، تصویر متحرک، چهار نفر به خاطر یک زن»
انجام مقدمات ساخت مطب دکتر کالیگاری (1920- روپرت وینه) از اولین و مهمترین فیلم‌های اکسپرسیونیستی تاریخ سینما: «اریش پومر کارگردانی مطب دکتر کالیگاری را به من سپرد ولی صاحب سینمایی که از اولین قسمت فیلم عنکبوت‌ها سود سرشاری برده بود مرا تحت فشار قرار داد تا فورا قسمت دوم آن را بسازم. پومر هم مجبور شد آن را پس بگیرد که من بتوانم قسمت بعدی سریال را بسازم»
آغاز همکاری با «تئا فون هاربو» به عنوان فیلمنامه‌نویس و ازدواج با او در 1922. 

اولین فیلم مهم: «مرگ خسته (1921)». نمایش در فرانسه با نام «سه جهان» و دو سال نمایش متوالی در امریکا با نام «بین دو دنیا» و استقبال منتقدین.
ساخت چند مجموعه دو قسمتی: «مقبره هندی (1921)، دکتر مابوزه قمارباز (1922)، نیبلونگن‌ها (1924)».
سفر به امریکا جهت آشنایی با امکانات تکنیکی سینمای امریکا: «اولین شبی که وارد شدیم هنوز دشمنان بیگانه‌ای بودیم و بنابراین به ما اجازه ندادند از کشتی پیاده شویم. کشتی ما جایی در غرب نیویورک لنگر انداخته بود و من از عرشه به خیابانها و چراغهای رنگ و وارنگ و ساختمانهای بلند نگاه می‌کردم. همانجا بود که دستمایه متروپلیس را بدست آوردم»
بازگشت به برلین پس از حدود یک ماه اقامت در نیویورک و هالیوود. ساخت «متروپلیس»، یکی از تحسین شده‌ترین فیلمهای صامت تاریخ سینما در 1927.
آخرین فیلم‌های صامت: «جاسوس‌ها (1928)، زنی در ماه (1929)».
ساخت اولین فیلم ناطق با عنوان «ام» در 1931 راجع به یک قاتل روانی. ساخت آخرین فیلم در آلمان، «وصیت‌نامه دکتر مابوزه» با فضایی ضد نازیسم. توقیف فیلم توسط رایش سوم. پادرمیانی گوبلز و پیشنهاد سرپرستی کل صنعت فیلم آلمان به لانگ و کسب موافقت ضمنی او. فرار شبانه لانگ به پاریس با صرف نظر کردن از دارایی‌هایش. مصادره اموال او توسط حکومت نازی و جدا شدن همسرش از او و پیوستنش به حزب نازی. ساخت «لیلیوم» در 1934 در پاریس.
مهاجرت به امریکا و دریافت مدارک اولیه تابعیت در فوریه 1935: «پس از در رفتن از چنگ گوبلز خیلی خیلی خوشحال بودم. در آن روزها حتی نمی‌خواستم یک کلمه هم آلمانی حرف بزنم. به سختی آزرده خاطر بودم به خاطر بلایی که بر سر آلمان آمده بود، کشوری که خیلی دوستش داشتم. فقط به زبان انگلیسی چیز می‌خواندم. سرتاسر کشور را طی کردم و سعی کردم با هر کسی حرف بزنم و فیلم ببینم. طبیعی است که به سرخپوست‌ها هم خیلی علاقه‌مند شدم. بنابراین به آریزونا رفتم و حدود هشت هفته‌ای با آنها زندگی کردم».
فیلم سازی در امریکا
فیلم‌هایی عموما جنایی و حول محور قتل، سرقت، جاسوسی، خیانت، انتقام: «خشم (1936)، شما فقط یک بار زندگی می‌کنید (1937)، تو و من (1938)، زنی در قاب پنجره (1944)، وزارت ترس (1944)، خیابان اسکارلت (1945)، راز پشت در (1948)، خانه‌ای کنار رودخانه (1950)، گاردنیای آبی، تعقیب بزرگ (1953)، هوس انسانی (1954)، وقتی شهر به خواب می‌رود (1956)، ورای شکی معقول (1956)»
درباره هوس انسانی: «من واقعا دلشوره آن را داشتم که فیلم در پاریس شکست بخورد چون تحریف آشکاری بود از کار زولا، ولی در پاریس نقدهای خوبی درباره آن نوشتند، دلیلش را خودم هم نمی‌دانم».
ضد نازیسم، جنگی، ماجرایی: «شکار انسان (1941)، جلادان هم می‌میرند (1943)، خنجر و غلاف (1946)، کماندوی امریکایی در فیلیپین (1950)، برخورد در شب (1952)، مون فلیت (1955)»
درباره کماندوی امریکایی در فیلیپین: « این فیلم به من پیشنهاد شده بود، و حتی یک کارگردان هم باید زندگی کند. راستش را بخواهید من به پول احتیاج داشتم. اغلب کارگردانها را مورد سرزنش قرار می‌دهند که چرا این فیلم را ساختید یا چرا آن کار را کردید. ولی کسی هرگز نمی‌گوید یک کارگردان هم باید نان بخورد».
وسترن: «بازگشت فرانک جیمز (1940- اولین فیلم رنگی)، وسترن یونیون (1941)، مزرعه بدنام (1952)»
«من چیزی بودم که همیشه در هالیوود مورد تنفر است یعنی یک کمال‌گرا. هیچ کس یک کمال‌گرا را دوست ندارد، می‌دانید: "کار کردن با او خیلی سخت است، چون دقیقا می‌داند چه می‌خواهد! چه کسی دلش به حال تماشاگران می‌سوزد؟ تماشاگران خرفتند" که البته به عقیده من اصلا هم نیستند. اما اغلب تهیه‌کنندگان سینما فکر می‌کنند که تماشاگران خرفتند».
آخرین فیلمها در خارج از امریکا و به پیشنهاد یک تهیه کننده آلمانی: « ببر ایشناپور - مقبره هندی (1959)، هزار چشم دکتر مابوزه (1961)»
بازی در نقش خودش در فیلم «تحقیر» ساخته ژان لوک گدار در 1963.کاهش شدید بینایی و از دست دادن قابلیت کار در سینما.
مرگ در دوم آگوست 1976 در لس آنجلس، در حالی که تقریبا کور شده بود. 

 

نئو اکسپرسیونیزم (آلمان)

بازه زمانی: دهه 80میلادی

زمینه ها:

- حاکمیت محافظه کاران (ریگان در آمریکا و تاچر در انگلستان)

- اهمیت بیش از پیش رسانه ها، تلویزیون و تبلیغات

- عطش برای خرید آثار هنری، ستاره شدن هنرمندانی که آثار قابل خرید و فروش خلق می کنند

- تقابل با هنر مفهومی رادیکال

- همراه شدن هنرمندان با بازار هنر، کند شدن نگاه انتقادی

- اهمیت یافتن نشانه شناسی، تئوری های فرهنگی، سیاست های فرهنگی و هویت

مولفه های سبکی: 

- بازگشت به نقاشی فیگراتیو سه پایه ای

- لحن عاطفی تند، رنگهای روشن، تضادهای پیش پا افتاده و آزاردهنده

- بیان خام ، دوری از ایده آل گرایی و استانداردهای سنتی از ترکیب بندی

- انعکاس مسائل زندگی شهری معاصر

- ارجاع به خاطره، تاریخ، ادبیات و اسطوره

عناوین، تئوریسین و هنرمندان نمونه:

Neo Expressionism, Neue Wilden, Ugly Realists

Artists: George Baselitz, Anselm Kiefer, Jorg Immendorf, A. C. Penck, Sigmar Polke

New Imagistsنئو اکسپرسیونیزم آمریکایی 

بازه زمانی: دهه 80 میلادی

زمینه ها:

- مانند نئو اکسپرسیونیزم

مولفه های سبکی:

- بازگشت به نقاشی فیگوراتیو خشن، خام و زمخت و مواردی شبیه کارتون

- دستکاری در تصویر تا آنجا که نقاشی مانند یک شیئی تجربه شود

- ترکیب تصاویر از منابع مختلف

عناوین، تئوریسین و هنرمندان نمونه:

New Imagists, Bad Painting, New Image Painting 

Artists: Leon Golube, Philip Guston, Julian Schnable, Jennifer Bartlett, Susan Rothenberg

Trans-Avangardeنئو اکسپرسیونیزم ایتالیایی 

بازه زمانی: دهه 80 میلادی

زمینه ها:

- مانند نئو اکسپرسیونیزم

مولفه های سبکی:

- کشف مجدد فیگور، ابزار، تکنیکها و رنگهای سنتی

- استفاده گزینش گرایانه از سبکها، تکنیکها، موتیف ها و ...

- ارجاع آزادانه و نه برنامه ریزی شده به میراث هنری و فرهنگی

عناوین، تئوریسین و هنرمندان نمونه:

Trans-Avangarde, Transavanguardia, Mythical Conceptual

Theoretician: Achille Bonito Oliva

Artists: Francesco Clemente, Sandro Chia, Enzo Cucchi, Mimmo Paladino